نشست علمی «بررسی و نقد دیدگاه های خانم ماریا دکاکه در کتاب جامعه کاریزماتیک، هویت شیعه در اسلام اولیه» در روز یکشنبه ۳۰/۱۰/۱۴۰۳ با ارائه دکتر مهدی حبیب اللهی در تالار شهید سلیمانی برگزار شد. ایشان در ابتدا به معرفی نویسنده پرداخته و گفتند که خانم : ماریا مسی داکاکه دارای ملیت: آمریکایی و دانشیار مطالعات دینی در دانشگاه جرج میسون است و حوزههای پژوهشی ایشان عبارتاند از:
• هویت مذهبی شیعه در دوران اولیه اسلام
• تاریخ فکری اسلام
• مطالعات قرآنی
• سنتهای شیعه و صوفیه
• معنویت و تجربه دینی زنان
دکتر حبیباللهی گفتند که عنوان کتابی که در این نشست مورد بررسی است : The Charismatic Community: Shi’ite Identity in Early Islam
در این کتاب ولایت” بهعنوان محور اصلی در شکلگیری هویت شیعه معرفی شده شیعه است.
• نویسنده معتقد است که شیعه از آغاز دارای نگرش دینی اصیل بوده که بعدها با مسائل سیاسی درآمیخته است. از نظر نویسنده شهادت امام حسین (ع) نقطه عطفی در تاریخ شیعه بوده و مفهوم شهادت پس از حادثه کربلا جایگاه خاصی در هویت شیعه یافته است.
نویسنده در فصل اول کتاب خود به مفهوم وَلایت در سنت اسلامی پرداخته و معتقد است که این واژه، به طور کلی به معنای “حکومت”، “فرمانروایی”، “اقتدار”، “امارت”، و “تدبیر” به کار میرود و بیشتر بر جنبههای رسمی، سیاسی، و حقوقی تأکید دارد. از نظر نویسنده مفهوم ولایت در تفکر شیعی برای اشاره به جایگاه امامان به عنوان فرمانروایان بر حق، و یا برای اشاره به برخی از مقامات منصوب شده از جانب آنان، به کار می رود. به عقیده نویسنده در قرآن هیچ گونه اشاره مستقیمی به ولایت به عنوان یک منصب سیاسی یا رهبری مذهبی و یا یک جایگاه اجتماعی ویژه نشده است.
نویسنده بیان میکند که هم در شیعه و هم در تصوف، «ولایت» با نوعی رهبری معنوی پیوند دارد. در شیعه، امامان شیعه، به عنوان اولیای الهی، رهبری معنوی جامعه شیعه را بر عهده دارند؛ در تصوف نیز، مرشدان و عارفان، به عنوان اولیاالله، هدایت و راهنمایی سالکان طریقت را بر عهده دارند.
او به تاثیرگذاری متقابل تصوف و تشیع در طول تاریخ اشاره می کند و بیان می کند که در برخی دورهها، به ویژه در دوره صفویه، یک تعامل و همزیستی مشخص بین این دو سنت وجود داشته است.
از نظر نویسنده شیعیان اولیه با تکیه بر دلبستگی به حضرت علی (ع) و خاندانش، نوعی درک معنوی از ولایت را بیان می کردند.
پس از شهادت حضرت علی (ع)، وحدت و انسجام اولیه شیعیان به دلیل اختلافات سیاسی و فقدان رهبری کاریزماتیک از بین رفت. و آنها پس از شهادت حضرت علی (ع) انفعال نشان دادند و به وقایع مهم آن زمان، واکنش جدی نشان ندادند. ولی واقعه کربلا و شهادت امام حسین (ع) به عنوان یک رویداد محوری، سبب ایجاد حس سوگواری و ظلم ستیزی در میان شیعیان شد. در دوران جنگ داخلی اول، ولایت بیشتر به عنوان یک مفهوم سیاسی و ابزاری برای کسب مشروعیت به کار میرفت. اما پس از شهادت حضرت علی (ع)، شیعیان با تمرکز بر روایات مرتبط با غدیر، به تدریج به اهمیت جنبه معنوی و روحانی ولایت پی بردند. آنها در این دوره، ولایت را نه فقط یک مسئله سیاسی، بلکه به عنوان یک نوع پیوند روحانی و معنوی با ائمه تلقی کردند. پس از پایان جنگ داخلی، شیعیان تلاش میکردند تا خود را از سایر گروههای مسلمان متمایز کنند. در این میان، مفهوم ولایت به عنوان یک معیار اصلی برای تشخیص هویت شیعی در نظر گرفته شد.
نویسنده نشان میدهد که در این دوره، مفهوم ولایت بهتدریج با مفهوم امامت نیز پیوند خورد. شیعیان با استفاده از مفهوم ولایت، بر جایگاه خاص و الهی ائمه تأکید کرده و آنها را به عنوان رهبران برگزیده الهی معرفی میکردند. به عبارتی، مفهوم ولایت در این دوران به عنوان مقدمه و پیش زمینه ای برای طرح مفهوم امامت در دوره های بعدی عمل کرد. در آستانه قرن دوم، با ظهور امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق(ع)، مفهوم ولایت، به تدریج وارد فضای مباحثات کلامی و الهیاتی شده و ابعاد معنوی، عرفانی و معرفتی بیشتری پیدا میکند. در این دوره، مفهوم ولایت، از یک پیوند عاطفی و سیاسی، به یک اصل بنیادین در تعریف دین، ایمان، و هویت شیعی تبدیل میشود. این تحول و توسعه مفهومی، زمینه را برای تحول دیگری فراهم می کن و مفهوم ولایت نه فقط یک رکن اعتقادی، بلکه جوهره و ذات دین اسلام از دیدگاه شیعه معرفی میگردد و
پذیرش ولایت ائمه، به عنوان شرط لازم برای تحقق ایمان و کسب رستگاری در تفکر شیعی مطرح میشود و اندیشمندان شیعه به تبیین کلامی و فلسفی جایگاه مفهوم ولایت در تفکر شیعی می پردازند.
فصل ششم کتاب به بررسی این موضوع میپردازد که چگونه مفهوم “ولایت”، که در فصلهای پیشین به عنوان جوهر و ذات دین شیعه معرفی شد، بر درک شیعیان از مفهوم عضویت در جامعه و راه رسیدن به رستگاری تأثیر گذاشته است. نویسنده به دنبال نشان دادن این است که چگونه شیعیان در این دوره، خود را به عنوان جامعهای ممتاز و برگزیده در میان مسلمانان تعریف میکردند
نویسنده توضیح میدهد که در این دوران، شیعیان به طور فزایندهای میان دو مفهوم “مسلم” و “مؤمن تمایز قائل شدند. اگرچه غیر شیعیان از نظر فقهی و ظاهری در زمره مسلمانان به شمار میآمدند، اما شیعیان خود را “مؤمنان واقعی” می دانستند و معتقد بودند که تنها آنها از بصیرت و درک حقیقی از دین برخوردارند. این تفکیک سبب می شد که شیعیان به عنوان گروهی ویژه و برگزیده، از دیگر مسلمانان متمایز شوند.
نویسنده به پیوند ناگسستنی میان مفهوم ولایت و مفهوم شفاعت اشاره می کند. بر اساس روایات شیعی، شیعیان به واسطه دلبستگی و پیروی از ائمه، از شفاعت آنها در روز قیامت بهره مند می شوند و این شفاعت، نوعی ضمانت برای رهایی از عذاب اخروی به شمار می رود.
درفصل هفتم کتاب میگوید که شیعیان اولیه معتقد بودند که سرنوشت انسانها، از جمله ایمان و کفرشان، در ازل مقدر شده است. عضویت در جامعه شیعه، به عنوان یک سرنوشت از پیش تعیین شده و غیرقابل تغییر در نظر گرفته میشد. شیعیان بر این باور بودند که خداوند پیش از خلقت انسان، پیمانی مبنی بر پذیرش ولایت را با آنها بسته است و آنها از سرشتی خاص و برگزیده آفریده شدهاند، در حالی که دیگران از سرشتی پستتر.
درفصل هشتم نویسنده میگوید: روایات شیعه، شیعیان را به عنوان حاملان نور الهی که دلالت بر پیوند آنها با اهل بیت(ع) دارد، معرفی می کند و شیعیان اولیه، خود را آگاهان به اسرار و باطن دین می دانستند که آنها را از دیگر مسلمانان متمایز می ساخت.
او در فصل نهم کتابش میگوید: مفهوم ولایت در این دوره، به ابزاری برای تمایز شیعیان از سایر مسلمانان تبدیل شد و
شیعیان، ایمان را به عنوان پذیرش ولایت، و اسلام را به عنوان تسلیم ظاهری در برابر خداوند تعریف می کردند. شیعیان خود را به عنوان مومنان واقعی و برگزیده در میان جامعه اسلامی معرفی می کردند. در دوره بنی امیه غیرشیعه کافر ولی در ابتدای دوره عباسی و باز شدن فضای سیاسی به صراحت غیرشیعه کافر قلمداد نمیشد؛ بلکه مستضعف گفته می شد.
شیعیان در این دوره با هدف حفظ امنیت خود، از اصل “تقیه” برای پنهان کردن اعتقادات خود بهره می بردند.
در فصل دهم کتاب آمده که در این دوره، مفهوم ایمان به تدریج به یک مفهوم سلسله مراتبی تبدیل شد و شیعیان بر اساس درجه ایمان خود در سطوح مختلف قرار میگرفتند و معرفت” (دانش)، به عنوان عامل کلیدی در تعیین مراتب ایمان، نقش مهمی در ایجاد سلسله مراتب در جامعه شیعه ایفا میکرد. معرفت یک جنس ماورایی داشت و از مقوله دانستن و اگاهی نبود و لذا گروهی از شیعیان به دلیل برخورداری از دانش، تقوا و پیوند خاص با ائمه، جایگاهی ویژه و برتر پیدا کردند.
سلسله مراتب ایمان، بر روابط اجتماعی و سیاسی شیعیان نیز تاثیر گذاشته و سبب شکل گیری ساختارهای هرمی در جامعه آنان شد و این مراتب، در تثبیت جایگاه علما و دانشمندان شیعه به عنوان رهبران معنوی و فکری نقش داشت. با وجود تلاش برای انسجام، این مراتب درونی، سبب بروز برخی منازعات در میان شیعیان نیز میشد.
نویسنده در فصل یازدهم به هویت زنان در تشیع اولیه پرداخته است.
دکاکه می گوید جریان مذمت زنان ابتدا توسط حضرت علی ع مطرح شد و بعد سایر امامان به تقلید از حضرت علی این مذمت را ادامه دادند. علت مذمت زنان توسط حضرت علی ع دشمنی او با عایشه بود که به دلیل محدودیت هایی که داشت صریحا از نام آوردن عایشه خودداری می کرد. حضور زنان در منابع اولیه شیعی، چه به عنوان راوی حدیث و چه به عنوان فعالان سیاسی-اجتماعی، نسبت به مردان محدود بوده است و بیشتر زنان مؤثر در روایات شیعی، همسران، دختران یا بستگان زن امامان هستند. البته برخی زنان، به ویژه زنان نزدیک به اهل بیت، در انتقال روایات و معارف شیعی نقش مهمی ایفا کردهاند.
روایاتی وجود دارند که ضعف عقل و ایمان زنان را مطرح می کنند و این دیدگاه های منفی در مورد زنان، بر حضور و فعالیت آنها در جامعه شیعی تأثیر منفی گذاشت. البته برخی زنان، به ویژه فاطمه زهرا(س)، به دلیل ویژگی های خاص، به عنوان یک استثنا در میان سایر زنان معرفی می شوند.