گزارش هم اندیشی علمی چهارمین همایش علوم انسانی – اسلامی، پژوهش و فناوری با عنوان: فلسفۀ اخلاق و مسئلۀ حکمرانی

هم اندیشی علمی چهارمین همایش علوم انسانی – اسلامی، پژوهش و فناوری با عنوان «پژوهش‌های فلسفه اخلاق و حکمرانی» با ارائه دکتر جواد دانش در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد.

به گزارش مرکز همکاری‌های علمی و بین‌الملل. در ابتدای این هم‌اندیشی، دکتر سوری ریئس پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامی، ضمن خیر مقدم از حاضرین در جلسه گفتند که همان‌طور که دوستان مطلع‌اند ما دو جلسۀ هم اندیشی گروه فلسفه و گروه کلام را برگزار کردیم. امروز هم اندیشی سوم به همت گروه فلسفۀ اخلاق که در هفتۀ پژوهش سال جاری برگزار می‌شود. در این هم‌اندیشی‌ها قرار است همۀ گروه‌های پژوهشی نسبت پژوهش‌های سابق ولاحق خودشان را با مسئلۀ حکمرانی بیان کنند. دراینجا از آقای دکتردانش خواهش می‌کنم که مدیریت هم اندیشی را به‌عهده بگیرند.

در ادامه دکتر دانش با تشکر از آقای دکتر سوری و حاضران در جلسه گفتند: اولین و مهم‌ترین نکته در موضوع حکمرانی، آن است که از مهم‌ترین ارکان و مبانی حکمرانی در قلمرو اخلاق نمایان می‌شود و بی‌تردید تثبیت و تعمیق ارزش­های اخلاقی  به ثبات حکمرانی می‌انجامد. از این روست که بسط مطالعات اخلاقی از اولین و مهم‌ترین گام‌های مؤثر هر جامعه­ای به شمار می­رود.

گذشته از این مسئلۀ مهم، در گروه فلسفه اخلاق پروژه­های متعددی در باب اخلاق پژوهی داریم. به طور مثال، من در کنار پروژه‌های بیرونی گروه دو طرح در حال انجام دارم که یکی از آنها در حال اصلاح و اتمام است که عبارت است از پروژه خودفریبی اخلاقی. این موضوع در منابع غربی ذیل واژۀ فریب و دروغ بحث می‌شود و در منابع اسلامی در مباحثی مانند غرور و در نصوص دینی در میان موضوعاتی چون تسویل و تسویف به آن پرداخته می‌شود.

طبیعتاً در این مجال چندان فرصتی برای پرداختن به مباحث و چالش‌های نظری ناظر به موضوع خودفریبی نداریم و مهم‌ترین هدفی که در این جلسه دنبال می‌کنیم روشن نمودن رابطه و نسبت میان این پروژه و موضوع حکمرانی است. با این حال ناگزیرم به طور خلاصه به این مقدار اشاره کنم که خودفریبی اخلاقی مبتنی بر نظریه مهم و شناخته شده «همسازی شناختی» است. نظریه­ای که چگونگی تأثیر امیال بر فرایند شناخت را تبیین می­کند و خود مبتنی بر مفهوم «منطق روانی» است. مفهوم منطق روانی به  فرایندهای اشاره می‌کند که باورهای ما را به‌گونه­ای تغییر می‌دهند که از نظر روان‌شناختی هماهنگ باشند، بدون آنکه لزوماً از قوانین دقیق منطق صوری پیروی کنند. بنابراین لب نظریه همسازی شناختی آن است که هنگامی که شخص دارای شناخت ناهمساز است به دنبال همسازی خواهد بود. به طور مثال شخصی را در نظر بگیرید که به خوبی می‌داند که مصرف دخانیات باعث بروز سرطان در انسان‌ها می‌شود و با این حال از مصرف سیگار دست بر‌نمی‌دارد. در این حالت طبیعتاً او دچار ناهمسازی شناختی است و رفتار او با باورش سازگار نیست. این ناهمسازی شناختی سبب ناراحتی درونی شده شخص را ناگزیر می‌سازد تا برای کاهش این تنش گام بردارد. در اینجاست که فرد با کمک برخی فرایندهای روانشناختی مانند سوء برداشت منفی یا تمرکز گزینشی و گردآوری گزینشی شواهد می­کوشد تا به گونه‌ای عنصر شناختی ناهمساز را تحریف نماید. یا نمونه دیگری که در میان ما کم و بیش متداول است چالش­هایی است که در فرایند پذیرش مقالات طی می­کنیم. فرض بفرمایید نویسنده­ای مقاله خود را برای ارزیابی و اخذ پذیرش به مجله­ای ارسال نموده است. پس از مدتی انتظار مقاله رد می­شود. با آنکه داوران دلایل رد مقاله را به خوبی توضیح داده­اند و در عین حال هیچ گونه شناختی از نگارنده نداشته­اند، شخص به دنبال دلایل و مستنداتی می­گردد تا از بند ناهمسازی پیش آمده رهایی یابد. به طور مثال به این سوء برداشت مثبت می­لغزد که مقاله­اش بسیار دقیق و پیچیده بوده و ارزیابان نتوانسته­اند به خوبی آن را بفهمند. یا آنکه دبیر اجرایی سهوا نام او را برای  ارزیابان ارسال نموده است و آنها از سر دشمنی و حسادت مقاله او را نپذیرفته­اند.

حال در حوزه مسائل سیاسی نیز مکررا با چنین واقعیتی مواجه می‌شویم. به طور مثال شخصی را در نظر بگیرید که به پاکدستی مالی و اقتصادی بسیار حساس است. حال در گرماگرم انتخابات کاندیدای مورد نظر او که اتفاقاً او هم شهره به عدالت طلبی و سلامت مالی است از سوی مراجع رسمی کشور رد صلاحیت می‌شود و در عین حال اعلام می‌شود که جرم او سوء استفاده از شهرت و نفوذ خود در بنگاه های بنگاه‌های مالی و اقتصادی و عقد قراردادهای صوری برای انتفاع خود و خانواده‌اش است.

شخص مورد نظر که تا پیش از این به این مراجع رسمی قضایی یا امنیتی کاملاً ایمان داشت، اکنون به گونه‌های مختلف می‌کوشد تا از کنار این خبرهای رسمی گذشته و به نحوی قرائن مخالفی بیابد که او را آرام ‌سازد. او مدام به  پرونده­سازی‌های احتمالی افراد بدخواه، کم توجهی یا سوگیری سازمان‌های امنیتی یا دستگاه قضایی و یا نهایتا سهو و خطای ناخواسته شخص کاندیدا در  تمام این سال‌ها می‌اندیشد و نمی‌تواند با گزارش منابعی که تا پیش از این آنها را موثق و قابل اعتماد برمی‌شمرد کنار بیاید. او حتی با کمرنگ کردن باورها و ارزش‌های پیشین خود آرام آرام به این سو متمایل می‌شود که اگرچه پاکدستی مالی مولفه مهمی است اما شاخصه‌هایی چون توانمندی مدیریتی یا فره­مندی اجتماعی نیز دارای اهمیت به­سزایی هستند و ای­بسا اهمیت این عناصر بیش از سلامت مالی باشد.

در اینجاست که نقش و اهمیت پروژه دیگری که در دست دارم یعنی نقش هیجانات در اخلاق اعم از شناخت‌ها، داوری‌ها و رفتارهای اخلاقی مشخص می‌شود. بررسی این مهم که معرفت­ها و کنش‌های اخلاقی ما تا چه اندازه ریشه در عواطف و هیجانات اخلاقی دارند. این هیجانات چه نسبت و برهم کنشی با باورهای پیشین یا مقوله ایمان و باور دینی دارند و همچنین اینکه این هیجانات اخلاقی آیا مسبوق به اراده و اختیار عامل اخلاقی هستند یا نه؟ و در مجموع در رخدادهای اجتماعی مانند اغتشاشات سال گذشته تا چه میزان با مداخله و تاثیرگذاری این هیجانات در تصمیم­گیری و کنشگری افراد مواجهیم؟ فرایند تعقل و تحلیل آنها تا چه اندازه مصون از خطای هیجانی عمل می­کند؟

در باب پروژه‌های بیرونی که در گروه فلسفه اخلاق در حال تدوین و نگارش هستند لازم به ذکر است که این پروژه‌ها ذیل کلان­برنامه چرایی زیست اخلاقی، مبانی، زمینه‌ها و کارکردها در حال تدوین می‌باشند.

واقعیت آن است که در کنار کامیابی­ها و موفقیت‌های سال‌های اخیر، سرزمین ما با چالش‌های متعددی همچون چالش‌های زیست محیطی و اخلاق محیط زیست(مانند مصرف بی‌رویه آب و کاهش ذخایر آبی، فرسایش خاک، تخریب جنگل‌ها و مراتع)، چالش‌های زیست پزشکی (همچون سقط جنین، خودکشی و قتل ترحمی) یا مسائل و مشکلات حوزه اخلاق آموزش و به خصوص پرورش و یا اخلاق نقد و اعتراض مواجه است.

یک گونه از مواجهه و پرداختن به این مسائل انضمامی، تعریف پروژه و برنامه برای هر یک از آنها در حوزه اخلاق حرفه‌ای یا کاربردی است. اما این گروه به این نتیجه رسید که که با پرداختن به کلان برنامه عام چرایی زیست اخلاقی راهی بگشاید برای تنقیح مبانی و زمینه‌های گسترش و تعمیق فهم اخلاقی در مردمان این سرزمین و اینکه آنها چگونه می‌توانند به این معرفت نائل آیند که مطالبات و خواسته‌های آنها در بستری اخلاقی قابل تحصیل خواهد بود.

طبیعتاً این مسئله فراخلاقی مستلزم پرداختن به مبانی و مسائلی چون چالش­های سیاسی و اقتصادی، نقش سلامت جسم و مباحث فیزیولوژیک، موضوع عواطف و هیجانات اخلاقی،اهمیت سلامت روانی، انگیزش اخلاقی و ضعف اراده و آکراسیا یا همچنین بحث از باورهای اخلاقی و چگونگی انتقال آنها از نسلی به نسل دیگر و دلایل ناکامی نسبی ما خواهد بود.

در ادامه دکتر آل‌بویه ربط و نسبت طرح بررسی انتقادی تقریرهای غایت­گرایانه از اخلاق اسلامی با حکمرانی پرداختند و گفتند: ‌ برخی از متفکران مسلمان با آشنایی با نظریه­های غایت­گرایانه در فلسفه اخلاق غرب، آن را جذاب یافته و کوشیده­اند تقریری غایت­گرایانه از اخلاق اسلامی به دست دهند. برخی نظریه اخلاق اسلامی را سودگرایانه تلقی کرده­اند و برخی دیگر خودگرایانه.

در نظریه­های غایت­گرایانه یا پیامدگرایانه، افعال دارای ارزش اخلاقی ذاتی نیستند و ارزش اخلاقی آنها غیری و وابسته به غایت است و به عبارت دیگر، افعال خالی از ارزش اخلاقی­اند و غایت و پیامدهای فعل است که موجب خوبی یا بدی آنها می­شود. برای مثال راستگویی و دروغگویی و حتی عدالت و ظلم تهی از ارزش اخلاقی­اند و بسته به موقعیت­های مختلف و پیامدهای موردنظر خوب یا بد می­شوند. البته، اینکه غایت مدنظر چیست و برای چه کسی، اختلاف است؛ برخی غایت را تنها برای فاعل در نظر می­گیرند که از آن به خودگرایی اخلاقی تعبیر می­شود و برخی برای همه یا بیشتر افعال، که آن را سودگرایی اخلاقی نامیده­اند. مراد از غایت نیز بسیار متفاوت است. لذت، قدرت، کمال نفس و منفعت از جمله غایاتی هستند که برخی از فیلسوفان اخلاق مطرح کرده­اند.

متفکران مسلمان کوشیده­اند نظریه اخلاق اسلامی را غایت­گرایانه تقریر کنند. نخستین فیلسوف مسلمانی که گام در این مسیر گذاشت آیه الله محمدتقی مصباح­یزدی است که در سال ۱۳۶۱ در درس­های فلسفه اخلاق خود تلاش کرد تقریری غایت­گرایانه از اخلاق اسلامی به دست دهد و بعداً در درسهای دیگری به صورت نظام­مندتری آن را تقریر کرد. به طور خلاصه از نظر ایشان، ارزش اخلاقی افعال وابسته به قرب الهی است و هر فعلی به میزانی که انسان را به خدا نزدیک کند یا دور کند واجد ارزش اخلاقی مثبت یا منفی است و در صورتی که فعلی انسان را نه به خدا نزدیک کند و نه دور، ارزش اخلاقی آن صفر و خنثی است. ضابطه کلی ایشان این است که فعلی به لحاظ اخلاق خوب است که ما را به خدا نزدیک کند و در مقابل فعلی به لحاظ اخلاقی بد است که ما را از خدا دور کند. در نتیجه اگر راستگویی یا دروغگویی ما را به خدا نزدیک کنند حکم به خوبی آنها می­شود و اگر ما را از خدا دور کنند حکم به بدی آنها می­شود. متفکران مسلمان دیگری به تبعیت از ایشان سعی کردند این دیدگاه را به گونه­های متفاوت و با تقریرهای دیگری و البته مشابه، ارائه دهند و حتی برخی تلاش زیادی کردند تا آن را سازگار با قرآن نشان دهند و آیات بسیاری را بر همین اساس تفسیر کرده­اند.

به نظر می­رسد چنین تقریرهایی از نظریه اخلاقی نه تنها فی نفسه درست نیست، بلکه با آموزه­های قرآنی نیز ناسازگار است. لازمه چنین دیدگاهی علاوه بر انکار حسن و قبح ذاتی عقلی، توجیه وسایل به واسطه هدف است و در نتیجه پیامدهای ناگوار بسیاری برای اجتماع و حاکمیت دارد.

یک از مسائل مهم در فلسفه اخلاق رابطه اخلاق و سیاست است. برخی معتقدند در سیاست نباید سخنی از اخلاق به میان آورد و اخلاق جایگاهی در سیاست ندارد. آنچه در عالم سیاست مهم است رسیدن به منافع ملی است، حال از هر طریقی که بتوان به آن منافع رسید (هدف وسیله را توجیه می­کند). مسلماً چنین دیدگاهی در اندیشه اسلامی جایگاهی ندارد، چرا که حضرت امیر علیه السلام در شورای شش نفره سقیفه بنی ساعده در برابر پیشنهاد خلیفه دوم برای انتقال خلافت به آن حضرت، حاضر نشد سخنی به دروغ بگوید و مسلم بن عقیل در خانه هانی. روشن است که با انکار ارزش ذاتی اخلاق و نگاهی غایت­گرایانه به اخلاق راه توجیه باز می­شود و با بازشدن چنین راهی، حاکمان در مواقع گوناگون دست به توجیه اعمال غیر اخلاقی خود خواهند زد و تصمیم­هایی غیر اخلاقی خواهند گرفت و سرانجام دود آن نه تنها به چشمان خودشان می­رود بلکه کل جامعه را درگیر خواهد کرد و اعتماد میان حاکمیت و مردم که پایه و اساس استمرار حاکمیت است لرزان شده و از بین می­رود و به تبع آن حاکمیت حاکمان نیز به تدریج فرو می­ریزد. از سوی دیگر، ترویج این نگاه در میان مردم پیامدهای نامطلوب­تری بر جای خواهد گذاشت، زیرا با توجه به سطح آگاهی مردم از یک سو، و منفعت­جویی آنها از سوی دیگر، توجیه افعال زشت خود با توجه به غایت مدنظر حتی اگر آن را قرب الهی در نظر بگیریم، بروز و نمود خاصی خواهد داشت.

خلاصه آنکه غایت­گرایی اخلاقی و قبول ارزش غیری اخلاق و نفی حسن و قبح ذاتی عقلی پیامدهای بسیار نامطلوبی برای حاکمیت و جامعه به دنبال خواهد داشت. در این طرح سعی می­شود با نقد تقریرهای غایت­گرایانه از اخلاق اسلامی زمینه دفاع از حسن و قبح ذاتی و تقریری وظیفه گرایانه از اخلاق اسلامی هموار شود.

درادامه دکتر مبینی به رابطه نظریه تناسب وجودی و حکمرانی پرداختند و به عنوان مقدمه گفتند مقام معظم رهبری در یکی از فرمایشاتشان می‌فرمایند: «پژوهش بایستی هم برای رسیدن به اوج قله علم و ایجاد مرجعیت علمی و هم باید برای حل مسائل جاری کشور باشد.» بنابر این، لازم است هنگام پژوهش به هر دو مسئله توجه کافی داشته باشیم. هم ایجاد مرجعیت علمی برای کشور بسیار مهم است و حل مسائل جاری در کشور. هنگامی که صحبت از رابطۀ پژوهش با حکمرانی می‌شود بیشتر آن جنبۀ دوم به ذهنمان می‌آید و دقت می‌کنیم که پژوهش نقش در حل مسائل جاری کشور داشته باشد. این یک‌جانبه‌نگری خطر این را دارد که بعد علمی پژوهش برایمان کم رنگ شود و فعالیت پژوهشی ما بیشتر در سطح ترویجی پیش رود. بنابر این یک نکتۀ اصلی این است که دغدغه حل مسائل جاری کشور نباید از وزن علمی پژوهش بکاهد.

موظفی اینجانب در این چند سال اخیر نظریۀ تناسب وجودی و تشریح ابعاد آن بوده است. نظریۀ تناسب وجودی نظریه ای است درباره ارزش اخلاقی که به فلسفه اخلاق تعلق دارد. یک مسئله بسیار مهم در فلسفه اخلاق این است که اگر ارزش های اخلاقی امور واقعی هستند مبنای آنها چیست. به بیان دیگر اگر نگاه واقع گرایانه به اخلاق داشته باشیم لازم است مبنای معقولی برای آن ارائه دهیم. برخی فیلسوفان اخلاق در مقابل این نگاه، از ناواقع گرایی دفاع می کنند و اخلاق را امری نسبی می دانند که هر کس متناسب با فرهنگ و سلایق خود برخی امور را خوب و برخی دیگر را بد می داند. این نگاه نسبی‌گرایانه برای جامعه بسیار مضر است و راه را برای توجیه بسیاری از امور غیر اخلاقی هموار می‌کند. بسیاری از مشکلات فرهنگی که در برخی جوامع رواج یافته است به جهت این نگاه نسبی گرایانه است. آنها ارزش‌ها را مطلق و عام نمی‌دانند و معتقدند که در هر زمانی ممکن است برخی امور ارزش داشته باشند و در زمانی دیگر اموری دیگر جایگزین آن شوند. بنابر این اباحی‌گری در این جوامع بسیار رواج دارد. در مقابل اگر ما بخواهیم اخلاق را غیر نسبی و امری مطلق بدانیم و بر ارزش‌های ثابت اخلاقی تاکید کنیم ضرورت دارد که مبنای محکمی برای آن ارائه دهیم و از آن دفاع کنیم.

برخی اندیشمندان اسلامی معاصر در این زمینه دیدگاه‌هایی ارائه داده‌اند. مثلا مرحوم علامه طباطبایی، استاد مصباح یزدی و شهید مطهری هرکدام نظریه‌ای داده اند. آیت الله صادق لاریجانی هم مدت‌هاست که این دغدغه را دارد و با انتقاد از نظریات سابق، از نظریه خودش دفاع می‌کند. با این حال مدت زیادی است که نظریه جدیدی مطرح نشده است و بیشتر همان نظریه های قبلی رواج دارد. این در حالی است که به آن نظریات اشکالات مهمی وارد شده است. اینجانب با توجه به اشکالاتی که به آن نظریات وارد است و همچنین با توجه به جدیدترین مباحثی که در فلسفه اخلاق در جامعه بین‌الملل مطرح است نظریه تناسب وجودی در باب ارزش اخلاقی را ارائه و از آن دفاع کرده‌ام. در اینجا ابتدا خلاصه‌ای از نظریه تناسب وجودی را مطرح می کنم و سپس ارتباط آن را با مسئله حکمرانی روشن می‌کنم.

آنگاه به معرفی نظریۀ تناسب وجودی پرداختند و گفتند: در نظریه تناسب وجودی از استقلال ارزش‌های اخلاقی و ذاتی بودن آنها دفاع می‌شود و نگاه ابزاری محض به اخلاق رد می‌شود. ضمناً در این نظریه ارتباط وثیقی میان اخلاق و دین برقرار می‌شود. یکی از دغدغه‌های متفکران عقل‌گرای دین‌مدار این است که هم نگاه واقع‌گرایانه به اخلاق داشته باشند و هم  پیوندی وثیق و ناگسستنی میان اخلاق و دین ایجاد کنند. آنها می‌خواهند به طور همزمان ارزش اخلاقی را واقعیتی مستقل و عینی نشان دهند که با عقل قابل کشف باشد و در عین حال جایگاهی تضمین‌شده برای حضور خدا در پیدایش ارزش اخلاقی بیابند. چنین متفکرانی به دلیل گرایشات عقل‌گرایانه از نظریه‌های امر الهی مانند نظریۀ اشاعره پرهیز می‌کنند؛ چرا که معتقدند این دسته از نظریات به شکل‌هایی‌ گوناگون ارزش اخلاقی را در اساس بر خواست و ارادۀ خدا و دستورات او مبتنی می‌کنند و چنین چیزی بیم غیر واقعی شدن اخلاق و جعلی و دلبخواهی شدن آن را به دنبال دارد. یک راهکار معمول برای این دسته از متفکران این است که به جای آنکه منشأ ایجاد اخلاق را خواست و ارادۀ الهی بدانند، غایت اخلاق را رسیدن به خدا و قرب الهی بدانند. اگر این راهکار غایت‌انگارانه منجر به نگاه ابزاری محض به ارزش اخلاقی شود آن‌گاه در معرض یک اشکال شهودی مهم قرار می‌گیرد؛ زیرا شهودات و ارتکازات ما این نگاه ابزاری محض به اخلاق را تأیید نمی‌کنند. متفکرانی که در این مسیر حرکت کرده‌اند بر این گمانند که هم نگاه واقع‌گرایانه به اخلاق دارند، چرا که رابطۀ میان عمل و نتیجه‌ای که حاصل می‌شود یک رابطۀ واقعی علّی و معلولی و غیر وابسته به خواست و ارادۀ خدا یا انسان است و هم میان اخلاق و خدا پیوندی وثیق برقرار کرده‌اند، زیرا اخلاق صرفاً ابزاری برای تحقق هدفی والاتر که همان قرب الهی است گردیده است.

          اشکالی که در اینجا قابل طرح است این است که در این دیدگاه بُعد انگیزشی اخلاق چگونه تأمین شده است. انسان اعمالی را انجام می‌دهد که به قرب الهی برسد. قرب الهی در یک تفسیر، به معنای علم حضوری به خداوند گرفته شده است که هر چه بر شدت این علم و معرفت افزوده شود به معنای آن است که بر شدت قرب افزوده شده است؛ در واقع قرب الهی به معنای قرب علمی و شهودی دانسته می‌شود. اما چرا انسان انگیزه دارد به قرب الهی یا همان معرفت الهی دست یابد؟ مطابق دیدگاه مذکور قرب الهی برای انسان ارزش اصیل دارد، به این معنا که قرب را به خاطر خود قرب می‌خواهد نه برای چیزی دیگر غیر از قرب. اما چرا انسان قرب را بالاصاله می‌خواهد یا چرا برای او ارزش اصیل دارد؟ در اینجا گفته می‌شود که انسان هنگامی که در مقام قرب قرار گیرد، یعنی علم حضوری  به خداوند پیدا کند برای او لذتی غیر قابل توصیف و غیر قابل مقایسه با سایر لذت‌ها حاصل می‌شود و از آنجا که انسان حب ذات دارد و برای خود خوشی و لذت می‌خواهد به‌طور طبیعی دنبال کسب لذت هر چه بیشتر است. انسانی که در مقام قرب قرار گیرد لذتی که خاص مقام انسانیت و فراتر از لذایذ حیوانی است نصیبش می‌شود و از‌این‌رو، طبیعی است که برای رسیدن به این مقام انگیزه داشته باشد.

اما باید گفت لازمۀ این نگاه آن است که قرب الهی هم اصالت نداشته باشد و مطلوب اصیل انسان، لذت باشد. چنین دیدگاهی معنای سعادت را که غایت اخلاق است همان لذت و خوشی می‌داند. با این حساب، هرگاه گفته می‌شود که عملی مانند راستگویی یا کمک به فرد نیازمند دارای ارزش اخلاقی است، به معنای آن است که این عمل ما را به لذتی معنوی و انسانی در سایۀ قرب الهی می‌رساند و دستیابی به آن لذت است که انگیزه برای انجام این گونه اعمال ایجاد می‌کند. تأمین بعد انگیزشی اخلاق از این طریق به بهای از دست رفتن استقلال ارزش اخلاقی و فروکاستن آن به ارزش لذت است. در اینجا می‌توان گفت یک لغزش معنایی اتفاق افتاده است، به این صورت که معنا و مفهومی که از ارزش اخلاقی در ذهن داریم معنایی خاص خود و مستقل از اموری دیگر مانند لذیذ بودن و مطلوبیت است؛ اما در دیدگاه مذکور این معنا جای خود را به معنایی دیگر مانند مطلوبیت و لذت‌مندی داده است. بنابر این مشکل اصلی این دیدگاه این است که ارزش اخلاقی از معنای اصیل خود تهی شده است. اینکه رابطۀ میان عمل انسان و قرب الهی یک رابطۀ واقعی است و اینکه حصول قرب موجب لذت انسانی خاص می‌شود سخن درستی است، ولی ربطی به ارزش اخلاقی ندارد. نظریه‌پردازی باید دربارۀ ارزش اخلاقی به معنای واقعی خود که معنای مستقل و غیر قابل فروکاهش به معانی دیگر است صورت پذیرد و نشان داده شود که این مفهوم چگونه می‌تواند واقعی و عینی باشد، انگیزش ایجاد کند و ارتباطی ناگسستنی با خدا داشته باشد.

جدای از مشکل اساسی فوق، مشکلات دیگری نیز دامن‌گیر این نگاه ابزاری است. از جمله اینکه وقتی اخلاقی بودن انسان به این است که به قصد رسیدن به قرب خداوند عمل کند، آنگاه اخلاقی بودن خود خدا چگونه تبیین می‌شود؟ همچنین اگر مسئلۀ حب ذات و گرایش به کسب لذت در ایجاد انگیزش اخلاقی نقش داشته باشد، آنگاه افرادی از اولیای خدا که به مقامی رسیده‌اند که در ارتباط با خدا عبادت را فقط به خاطر عبادت و نه جلب منفعت یا دفع ضرر انجام می‌دهند، چگونه می‌توان عملشان را توجیه کرد و به اخلاق ارتباط داد؟ اشکال دیگر این است که اگر هیچ ارزش ذاتی در عمل وجود نداشته باشد آنگاه چگونه می‌توان میان اعمال تفاوت قائل شد و برخی را موجب قرب الهی و برخی دیگر را موجب بعد دانست؟ اگر در پاسخ گفته شود که برخی اعمال در ذات خود ارزشمند و برخی دیگر ضد ارزش‌اند، آنگاه باید گفت این همان ارزش اخلاقی است و شما باید ارتباط چنین ارزشی را با خدا نشان دهید؛ یعنی در عین اینکه ارزشی ذاتی است چگونه می‌تواند با خدا مرتبط باشد.

نظریۀ تناسب وجودی برای این ارائه شده است که برای همۀ این مسائل پاسخی مناسب فراهم کند. این نظریه در صدد است هم استقلال مفهومی ارزش اخلاقی را حفظ کند و رویکرد غیرفروکاهشی به آن داشته باشد، هم از نگاه ابزاری به اخلاق پرهیز کند و هم جایگاهی تضمین‌شده برای حضور خدا در اخلاق فراهم کند. در نظریۀ تناسب وجودی، ارزش اخلاقی دارای هویتی مستقل و مخصوص خود است و به هیچ ارزش دیگری فروکاسته نمی‌شود. هنگام برقراری یک رابطۀ وجودی متناسب ممکن است منافع و مزایایی برای طرف‌های رابطه حاصل شود؛ اما ارزش اخلاقی برآمده از تناسب وجودی حاصل‌شده ارزشی مستقل و جدای از ارزش منافع و مزایای ایجادشده است. بنابر این، نظریۀ تناسب وجودی قائل به استقلال ارزش اخلاقی است و در برابر نظریه‌های فروکاهش‌گرا قرار می‌گیرد.

در نظریۀ تناسب وجودی، تبیینی زیبایی‌شناسانه از اخلاق ارائه می‌شود و زیبایی اخلاقی در حوزۀ امور اختیاری هم‌سو با زیبایی در قلمرو امور غیر اختیاری می‌گردد. مطابق این  نظریه، آنچه موجب زیبایی موجودات می‌شود، رابطۀ وجودی متناسب و هماهنگ میان آنهاست و مراد از رابطۀ وجودی متناسب آن است که این رابطه مطابق با جایگاه وجودی طرف‌های رابطه برقرار می‌شود و حق هر موجودی ادا می‌گردد. تناسب وجودی در هر موردی که میان موجودات پدید آید دارای ارزش به معنای عام آن (اعم از اخلاقی و زیبایی‌شناختی) است و هرگاه یک عامل مختار با ارادۀ خود به برقراری این نوع رابطه اقدام کند ارزش اخلاقی به معنای خاص پدید می‌آید. بر این اساس، یک عمل در صورتی دارای ارزش اخلاقی است که میان عامل و دیگران رابطۀ متناسب وجودی ایجاد کند، به‌گونه‌ای که جایگاه وجودی انجام‌دهندۀ عمل و مرتبطین با عمل حفظ و تقویت شود و یک انسان در صورتی به لحاظ اخلاقی خوب است که دارای ویژگی‌ها و صفاتی باشد که مقتضی برقراری رابطۀ متناسب وجودی با دیگران باشد. مطابق این نظریه، همۀ اموری که به نوعی با مقولۀ اختیار در ارتباطند تحت پوشش اخلاق قرار می‌گیرند و علاوه بر ساحت عمل، ساحت‌های گرایشی و شناختی انسان نیز تا آنجا که تحت تاثیر اختیار انسان باشند دربرمی‌گیرد.

بر مبنای جهان‏بینی توحیدی، تناسب وجودی میان عامل اخلاقی و خدا نقش محوری در ایجاد ارزش اخلاقی دارد. از آنجا که از نگاه توحیدی، خداوند خالق و مالک همۀ موجودات است، برقراری رابطه با هر موجودی به معنای برقراری رابطه با یکی از مملوکات خداوند است و از‌این‌رو، نیاز است در برقراری رابطه با آن، تناسب رابطۀ خود با خدا را هم به عنوان مالک آن موجود در نظر بگیریم. از منظری دیگر، هنگامی که یک عامل اخلاقی اقدام به برقراری یک رابطه می‌کند باید نسبت خود را با همۀ مواردی که ممکن است از عمل او تأثیر پذیرند بسنجد و تناسب رابطۀ خود با همۀ آن موارد را در نظر گیرد. گاهی ممکن است یک عامل اخلاقی رابطه‌ای متناسب با چیزی برقرار کند، ولی این رابطه با لحاظ موجودات دیگر که از دید عامل اخلاقی مخفی مانده، رابطه‌ای نامتناسب باشد. قطعاً انسان به لحاظ وجود محدود خود نمی‌تواند در انجام هر عملی به صورت تضمینی رابطۀ متناسب با همۀ موجودات برقرار کند. در اینجا است که نقش بنیادین خدا به عنوان وجودی نامحدود و دارای علم و قدرت و خیرخواهی مطلق در ایجاد تناسب وجودی فراگیر مشخص می‌شود. برای اینکه انسان در تحقق تناسب وجودی جهان‌شمول به عنوان غایت اخلاق نقش داشته باشد، راهی نمی‌ماند جز آنکه در انجام هر عمل، قبل از هر چیز رابطۀ متناسب خود را با خدا در نظر گیرد تا از طریق خدا نقص‌های ارتباطیش جبران شود و در تناسب وجودی فراگیر مشارکت داشته باشد.

در ادامه به رابطۀ نظریه تناسبوجودی با حکمرانی پرداختند و گفتند پژوهش در این زمینه از دو حیث علمی و حل مسائل جاری کشور، رابطه وثیقی با مسئله حکمرانی دارد. از حیث علمی اینجانب تا کنون مقالات پژوهشی متعددی نگاشته ام و چند جلسه کرسی نظریه پردازی در این زمینه برگزار کرده ام. اینجانب در نظر دارم که این نظریه را در مقایسه با جدیدترین مباحث روز پیش ببرم. بنابر این دغدغۀ علمی جدی دارم که این نظریه در سطح نظریات مطرح در فلسفه اخلاق قابل دفاع باشد. چنانکه پیش از این عرض کردم نظریاتی که پیش از این برخی اندیشمندان اسلامی ارائه داده اند در معرض اشکال و ایرادهایی قرار گرفته است. از این رو ضرورت دارد که با توجه به آن اشکالات نظریه جدیدی مطرح شود که بتواند در جوامع علمی حرفی برای گفتن داشته باشد. مخصوصا اینجانب قصد دارم که در آینده مقالاتی به زبان انگلیسی درباره این نظریه به چاپ برسانم. اگر به جامعه دانشگاهی نگاه کنیم معمولا آنها با نظریات غربی مانوس هستند و بسیار ضرورت دارد که نظریه ای به روز و مبتنی بر آموزه های اسلامی در رقابت با آن نظریات غربی مطرح شود که بنده در این مسیر قرار دارم و از خداوند توفیق این کار را طلب می کنم. بسیار ضرورت دارد که ما که از اسلامی بودن علوم و مرجعیت علمی قرآن کریم دفاع می کنیم نظریه هایی داشته باشیم که هم پاسخگویی مسائل علمی روز باشد و هم هماهنگ با آموزه های اسلامی و قرآنی. اینجانب کوششم این است که نظریه تناسب وجودی را هماهنگ با آموزه های قرآنی پیش ببرم  و اخیرا هم برای همایش مرجعیت علمی قرآن کریم در حال نگارش مقاله ای با عنوان «درآمدی بر مرجعیت علمی قرآن کریم در نظریه تناسب وجودی» هستم. بنابر این از لحاظ علمی رابطه این موظفی با مسئله حکمرانی و اهمیت آن روشن است.

از نظر کاربردی نیز اگر ادبیات این نظریه ترویج شود می توان ذهن مخاطبان عام مخصوصا قشر دانش آموز را جذب خود کند. دانش آموزان امروزه دارای شبهات فراوانی هستند و از سوی دیگر رشد عقلی فراوانی کرده اند و نیاز است در قالب نظریات علمی محکم و با زبان متناسب با آنها، به شبهات و سوالات آنها پاسخ داد. یکی از مسائلی که امروزه در فرهنگ غربی ترویج می شود دفاع از لذت گرایی و خوش بودن است. امروزه در ذهن بسیاری از مردم خوش بودن و لذت بردن اصالت و اولویت دارد و نگاه های ارزشی کم رنگ شده است. اگر ادبیات نظریه تناسب وجودی ترویج شود به طور جد می توان ارزش گرایی را در جامعه و مخصوصا دانش آموزان ترویج کرد. نظریه تناسب وجودی ادبیاتی زیبایی شناسانه را دنبال می کند و در قالب ادبیات زیبایی شناسانه که برای نسل امروز بسیار جذابیت دارد می توان نگاه های ارزش گرا را ترویج و تقویت کرد. اینجانب بر جامعه دانش آموزی بسیار تاکید می کنم و معتقدم که اگر بخواهیم در آینده افرادی با سلامت فکری داشته باشیم حتما باید در آموزش و پرورش به صورتی کاملا علمی و پیش رفته سرمایه گذاری کنیم و بنده معتقدم نظریه تناسب وجودی با ادبیات متناسب می‌تواند پاسخگوی بسیاری از شبهات و سؤالات دانش آموزان باشد و آنها را با اندیشه‌های دینی مانوس کند. با توجه به کمبود وقت بیش از این مزاحم نمی شوم و امیدوارم همه کارهایی که انجام می دهیم در مسیر رضای الهی و موجب تقویت آرمان‌های الهی در جامعه باشد.